English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5512 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To enter the field . U وارد معرکه شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
enter U وارد یا ثبت کردن
enter U وارد شدن
enter U کلیدی که بیان کننده انتهای یک ورودی یا یک خط از متن
enter U وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter U داخل کردن
to enter into p with another U باکسی شرکت کردن
to enter U ضبط کردن تصرف کردن
to enter U دردست گرفتن
enter U تورفتن
enter U نام نویسی
enter U واردشدن توامدن
enter U درامدن
enter U اجازه دخول دادن
enter U بدست اوردن قدم نهادن در
enter U داخل عضویت شدن
enter U نام نویسی کردن
enter U داخل شدن
enter U ثبت کردن
enter to someone's credit U به بستانکار حساب کسی گذاشتن
enter the game U وارد بازی شدن
enter into quarrel with some one U با کسی طرف شدن
enter into partnership with someone U شرکت کردن شراکت کردن
enter into partnership with someone U با کسی شریک شدن
enter into an agreement U قراردادی را منعقد کردن
enter into a contract U منعقد کردن عقد
enter into a contract U عقد بستن
To enter politics . U وارد سیاست شدن
enter/return U کلید Return یا Enter
to enter into an agreement U پیمان یا قراردادی منعقد کردن
Enter it in the books . U آنرا دردفاتر وارد کنید
to enter [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
to enter into force as from U قابل اجرا [قانونی] شدن از زمان
enter key U کلید ورودی
to enter the military U داخل نظام شدن
to enter into an enquiry U وارد باز جویی شدن
to enter an appearance U حاضرشدن
to enter a protest U اعتراض کردن
To enter the arena . U وارد میدان کسی شدن
to give an enter tainment U مهمانی دادن یا کردن
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
Few reporters dared to enter the war zone. U چندی از خبرنگاران جرأت کردند وارد منطقه جنگی بشوند.
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
field U میدان
field U شاخه [دانشی]
field name U نام فیلد
right field U سمتراستزمین
field U رشته [دانشی]
to keep the field U جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
to keep the field U درجای خودثابت ماندن
to take the field U جنگ اغازکردن
well field U حوزه تغذیه کننده چاه
zero field U بی حوزه
zero field U بی میدان
zero field U میدان صفر
field U کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field U فرودگاه
field U دشت
field U میدان رزم صحرا
field U فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field U خارج اداره یا کارخانه
field U مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field U روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field U زمین بازی
field U زمینه رزمی صحرایی
field U میدان دید
field U تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field U بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field U حوزه
field U جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field U توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field U بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field U محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field U میدانه
field U نوشتن داده روی PROM
field U بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field U فیلد
field U زمین
field U بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field U پایکار
field U بمیدان یا صحرا رفتن
field U رشته
field U دایره
field U دشت کشتزار
field U صحرا
field U محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field U کارگاه
field U مشابه 4036
field survey U نقشه برداری زمینی
field template U الگوی فیلد
field splice U وصله کارگاهی
field stockade U ذخایر صحرایی
field study U بررسی میدانی
field template U قالب فیلد
field stockade U کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage U انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture U ساخت میدانی
field strength U شدت میدان
field theory U نظریه میدانی
field wire U سیم جنگی
field work U کار در صحرا
field work U استحکامات صحرایی استحکامات
field work U کار میدانهای
free field U میدان عمل ازاد
field work U کار صحرایی
field worker U پژوهشگر میدانی
fixed field U میدان ثابت
flying field U میدان فرودگاه
force field U میدان نیرو
free field U حوزه ازاد
field wire U سیم صحرایی
field winding U سیم پیچی میدان
field theory U تئوری میدان ها
field work U پژوهش میدانی
field theory U نظریه اساسی میدان
field trial U مسابقه تازیهای شکاری
field trip U گردش علمی
field type U از نوع جنگی
field type U نوع رزمی
field upgradable U سخت افزار قابل توسعه درمحل
field vector U بردار میدان
field voltage U ولتاژ میدان
field winding U سیم پیچ اهنربایی
gold field U ناحیه زرخیز
field shop U تعمیرگاه صحرایی
field of force U میدان نیروی مغناطیسی
field of vision U میدان دید
field officer U افسر عملیات صحرایی
field officer U افسر رزمی
field officer U افسر رسته رزمی
field operating U عمل کننده در صحرا
field operating U فعال درصحرا رده صحرایی
field order U دستورالعمل رزمی
field order U دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea U نخود سبز فرنگی
field piece U توپ صحرائی
field of vision U میدان بینایی
field of view U حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of gravity U میدان ثقل
field of honor U صحنه دوئل
field of play U زمین بازی
field of play U پیست شمشیربازی
field of regard U میدان دید
visual field U میدان دید
field of view U میدان دید
field of view U منظره
field player U بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field point U سر تیر بسیار نازک
field rheostat U تنظیم کننده میدان
field rheostat U رگولاتورمیدان
field round U یک دور تیراندازی صحرایی
field roving course U مسابقه تیراندازی جنگلی
field separator U جدا ساز میدان
field service U خدمات پایکار
field service U تعمیر در محل
field service U خدمات رزمی
field service U پشتیبانی سرویس رزمی
field services U قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field rheostat U رئوستای میدان
field regulator U تنظیم کننده میدان
field pole U قطب میدان
field privilege U امتیاز فیلد
field radio U بی سیم صحرایی
field radio U رادیوی قابل حمل صحرایی
field range U میدان تیر رزمی
field range U میدان تیرجنگی
field ration U جیره صحرایی
field ration U جیره رزمی
field rectifier U یکسوساز میدان
field regulator U نافم میدان
field shop U کارگاه صحرایی
rice field U برنج کاری
sort field U میدان مرتب سازی
sort field U فیلد مرتب سازی
stray field U میدان هرز
tension field U میدان کششی
field manual U ائین نامه صحرایی
That is my line ( field ) . U خودم این کاره هستم
track and field U وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field U ه
track and field U چکش
sort field U میدان جور کردن
sort field U فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
rotary field U میدان دوار
rotating field U میدان گردان
rugby field U زمین بازی رگبی
self consistent field U میدان خود سازگار
sensory field U میدان حسی
series field U میدان زنجیری
shunt field U میدان شنتی
signed field U میدان علامت دار
solenoidal field U میدان سولنئیدی
track and field U دیسک و غیره
track and field U دو و میدانی
two phase field U میدان دو فاز
out in left field <idiom> U از جواب صحیح دورشدن
play the field <idiom> U با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field U میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field U میدان تانسوری [ریاضی]
Recent search history Forum search
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
2در رشته ادبیات انگلیسی
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1شركت در مسابقه
1گردش علمی
2single gas
2single gas
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
2پخش شدن الکترونها از یک فلز یا نیمه هادی به درون یک خلاء تحت تاثیر میدان الکتریکی
0depth of field preview button
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com